(1945-1501. م/ 1364-907 ه. ق/ 1324-881 هـ ش)
جریانشناسی مهاجرت و جابجایی اقوام در خلیجفارس
چکیده
خلیجفارس از مهمترین کانونهای مهاجرت و جابجایی اقوام و گروههای انسانی در جریان فرایند تمدنسازی در این حوزهی تمدنی محسوب میشود. از تشکیل دولت صفویه در ایران تا پایان جنگ جهانی دوم، این موضوع از وضوح و تأثیرگذاری بیشتری برخوردار شده است. مهاجرت اقوام در این مقطع زمانی، هم بدلیل انگیزهها و دلایل خاستگاه مهاجرین و هم بدلیل نتایج و پیامدهایش و نقشی که در تحولات خلیجفارس داشته، کاملاً با قبل از این دوران متفاوت است. از اینرو پژوهش حاضر با هدف تبیین انواع مهاجرت و انگیزههای مهاجرین در این دوران در خلیجفارس و نقش آن در تحولات خلیجفارس، در پی آن است تا به این سؤال پاسخ دهد که مهاجرت اقوام در خلیجفارس از زمان صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم چه تأثیری در تحولات منطقه داشته است؟ برای پاسخگویی به سؤال فوق، این فرضیه به آزمون گذاشته شده که «مهاجرت اقوام به خلیجفارس از زمان تشکیل دولت صفویه در ایران عامل اصلی تحولات سیاسی - اجتماعی و اقتصادی این منطقه بوده است». روش پژوهش، کتابخانهیی است و یافتههای پژوهش، ضمن پاسخگویی به سؤال و بررسی فرضیهی پژوهش، گوشههای دیگری از مسائل مهاجرت در خلیجفارس را نشان میدهد.مقدمه
مهاجرت را میتوان قدیمیترین تحرک اجتماعی انسان دانست که منجر به تغییر و تحولات اجتماعی شده است. برغم آنکه جامعهشناسان همواره پیامدهای منفی مهاجرت را در کنار نتایج مثبت آن بررسی مینمایند و این دو را در کنار هم میبینند، اما در هر دو صورت آن، میتوان شاهد تغییر و تحولات اجتماعی بود. این پدیدی ریشهدار تاریخی با وجود آنکه حد و سرحدی ندارد و محدود و مقید به زمان و مکانی نیست، لیکن فراز و فرودش میتواند تابعی از زمان و مکانهای خاصی باشد. بعبارت دیگر، در مقاطعی از تاریخ و مناطقی از کرهی زمین، موج مهاجرت و بالتبع تأثیر و پیامدهایش چشمگیر است. در یک تقسیمبندی ابتدایی میتوان گفت هزارههای دوم و سوم پیش از میلاد که بشر تلاش کرد تا با مهاجرت، قدرت و توانایی خود را بر طبیعتی که در هزارههای قبل، مسحور و مغلوبش بود، نشان دهد، اولین موج مهاجرت تأثیرگذار در تاریخ تمدن بشری شکل گرفت. در این مرحله، سرما، کمبود منابع و مواد غذایی، افزایش و تراکم جمعیت، مهمترین انگیزههای مهاجرت بود، از اینرو مناطقی برای این مهاجرت جذابیت داشت که عوامل دافعهیی از این نوع را نداشته و یا کمترین حد را داشته باشد. یافتههای باستانشناسی بویژه در کنارههای شمالی خلیجفارس و خاصهی بوشهر و پیرامونش نشان میدهد که این مناطق در این مرحله، از کانونهای مهاجرپذیر بوده و جابجایی اقوام در این منطقه از عوامل اصلی تحولات تمدنی این مناطق محسوب میشود. به همین دلیل، اینکه گفته شود تحولات خلیجفارس و جزایر و بنادرش و ساکنین شمال و جنوبش بستگی تمام عیاری به مهاجرت دارند، سخن گزافی نیست. بافت جمعیتی پیرامونی این آبراه و تحولات و تغییراتش، تابعی از مهاجرت اقوام و گروههای جمعیتی است که از گذشتههای دور به این منطقه آمدهاند. متأسفانه دوری این منطقه از مراکز قدرت و کمتوجهی به آنها بویژه غفلتی که به مروز نسبت به دریانوردی صورت گرفت، همراه با شرایط اقلیمی و آسیب رسیدن فیزیکی و شیمیایی به آثار و بقایای بازمانده از آثار تمدنی این نوبت از مهاجرت موجب شده تا بررسی تأثیر مهاجرت و جابجایی اقوام و نقش آن در تحولات خلیجفارس با دشواریهای زیادی روبرو باشد و عمدتاً مبتنی بر حدس و گمان و یا استنتاج عقلی باشد تا مبتنی بر مستندات و آثار. اما در یک جمعبندی نهایی میتوان گفت جایگاه و موقعیت اقوام و دولتهایی که تا قبل از عصر استعمار در مناطق پیرامونی خلیجفارس میزیستند و گزارشهای آن در منابع تاریخی، جغرافیایی، سفرنامهها و متون ادبی موجود است، متأثر از همین پیشینهی مرتبط با موج اول مهاجرت به خلیجفارس میباشد.دومین موج مهاجرت به خلیجفارس با پدیدهی استعمار پیوند خورده است. راهیابی اروپاییان به جنوب شرق، جنوب و جنوب غربی آسیا از نیمهی دوم قرن پانزدهم میلادی/ نهم هجری قمری و نتایج حاصل از این موفقیت، موج جدید و البته پیوستهیی را در خلیجفارس از مهاجرت و جابجایی اقوام ایجاد کرد که تمام تحولات منطقه را رقم زده است. اگر چه در این دوران، مناطق وسیعی از کنارههای و کرانههای شمالی و جنوبی خلیجفارس مسکن و مأوای ساکنین این مناطق بود و آنها با پیشینهی تاریخی و داشتههای ارزشمند تمدنی و هویتی، نقش مؤثری در تحولات این مناطق ایفا مینمودند، ارتباطات وسیعی با مناطق داخلی و پیرامونی و نواحی دوردست خود داشتند و اخبار و آثار باقیمانده از آنها نشان میدهد که از سطخ قابل قبولی از تمدن برخوردار بودند؛ بگونهیی که آنها را در ردیف بالاترینها قرار میدهد. در این شرایط، موج مهاجرتهای جدید که مستقیم و یا غیرمستقیم از پدیدهی استعمار متأثر میشد، رمزگشای تمام تحولات منطقهی خلیجفارس است که در نهایت به شکلگیری دولت- ملتهای مستقل در این منطقه منجر شد. بررسی انگیزهها و انواع مهاجرت در این کوچ جدید و نقش آن در تحولات منطقهی خلیجفارس، موضوعی است که برغم توجه برخی محققین به آن و انجام پژوهشهای متعدد، نیاز به یک توجه و پژوهش تحلیلی دارد که در نوشتار حاضر بدان پرداخته خواهد شد. نکتهی مهم دیگری که در بحث مهاجرت، توجه به آن ضرورت دارد، این است که عمل مهاجرت صرفنظر از عوامل مصداقی پیش گفته، حاوی مبدأ، مقصد و یک سلسله موانع دخالتکننده است. از اینرو عوامل مؤثر در تصمیمگیری برای مهاجرت را در چهار گروه کلی عوامل مرتبط با مبدأ، عوامل مرتبط با مقصد، موانع دخالت کننده و عوامل شخصی تقسیم نمودهاند.
مهاجرت، انگیزهها و نتایجش با تأکید بر سابقهی آن در خلیجفارس تا قبل از عصر استعمار
مهاجرت را جابجایی بین دو واحد جغرافیایی که با انگیزههای مختلف انجام میشود و معمولاً قصد بازگشت در آن نیست و یا برای مدتی طولانی (عمدتاً بیش از یک سال) صورت میگیرد، تعریف کردهاند (مؤمنی، 1386: 49). مهاجرت را برغم عوامل متعددی که بر آن تأثیر دارد، یک فرایند انتخاب کننده دانستهاند که بر افراد با ویژگیهای خاص و متفاوت اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، اثرات متفاوتی نیز میگذارد. بررسی تاریخی و جامعهشناسی موضوع مهاجرت نشان میدهد که عوامل متعددی در شکلگیری مهاجرت مؤثر بوده که عوامل اجتماعی، فیزیکی، جمعیتی، فرهنگی و ارتباطی، بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است (تودارو، 1368: 31-32). این تأکید، دلیل ناگرفته دیدن عوامل اقتصادی نیست، اما میتواند ناظر بر این امر باشد که عوامل اجتماعی و فرهنگی، زیرساخت اصلی مهاجرتها را تشکیل میدهد، از اینرو در بررسی تأثیرات مهاجرت، بویژه در جریان صنعتی شدن جامعهی بشری و توسعه و نوسازی، از عوامل مهم و شرایط شکلگیری دگرگونیهای اجتماعی برشمرده شده است (روشه، 1380: 171-172). مهاجرت انگیزههای مختلفی میتواند داشته باشد که اگرچه کلیت آنها در مناطق مختلف، یکسان است، اما در زمانهای متفاوت ترتیب و تقدم این انگیزهها یکسان نیست؛ در ادواری، انگیزههای اجتماعی و فرهنگی اولویت اول در مهاجرت را دارند و در ادوار دیگر، انگیزههای سیاسی و نظامی و یا حتی اقتصادی از این اولویت برخوردارند.مهاجرت را از نظر جغرافیایی میتوان به دو قسمت مهاجرت داخلی و خارجی تقسیم کرد و البته هر یک از این دو، شامل «به» و «از» نیز میشوند. مهاجرت داخلی یک امر پیوسته در تاریخ تحولات بشری است که همچنان هم با بسامد بالایی صورت میپذیرند، اما مهاجرت خارجی تابع شرایط خاصی است که امروزه نیز این شرایط بر این نوع مهاجرت غالب است. مهاجرت برغم تعریفی که در موضوع زمان، از آن شد، شامل مهاجرت موقت و دائمی نیز میباشد که نوع دوم و پس از گذشت مدتی، از عنوان مهاجرت خارج میشود. اما در مورد خلیجفارس در موضوع مهاجرت باید تأکید کرد که انواع مهاجرت در این منطقه، شامل مهاجرتهای پیرامونی، منطقهیی و فرامنطقهیی میشود که با عنایت به شرایط تاریخی، در این حوزه از کانون مهاجرت، این انواع را میتوان رصد کرد.
نکتهی مهم دیگری که در بحث مهاجرت، توجه به آن ضرورت دارد، این است که عمل مهاجرت صرفنظر از عوامل مصداقی پیش گفته، حاوی مبدأ، مقصد و یک سلسله موانع دخالتکننده است. از اینرو عوامل مؤثر در تصمیمگیری برای مهاجرت را در چهار گروه کلی عوامل مرتبط با مبدأ، عوامل مرتبط با مقصد، موانع دخالت کننده و عوامل شخصی تقسیم نمودهاند (تودارو، 1367: 22)
اما همپای انگیزهها و عوامل مختلف مؤثر در شکلگیری مهاجرت، نتایج و پیامدهای آن و تأثیراتش در تحولات اجتماعی نیز متعدد است؛ بگونهیی که حوزههای اجتماعی (مثلاً ترکیب جمعیتی) فرهنگی (مثلاً تغییرات آداب و رسوم) سیاسی (مثلاً شکلگیری یا سقوط دولتها و حکومتها) و اقتصادی (عموماً بشکل افزایش این دست از فعالیتها و درآمدها) از پدیدهی مهاجرت تأثیر میپذیرد. بیشک این اثرات عمیق مهاجرت است که موجب شده آن را از عوامل تمدنساز و البته در مواردی هم نابودکننده و از بین برندهی تمدن حساب آورند؛ به گونهیی که یک بررسی اجمالی تاریخی نشان میدهد یکی از مخاطرات انسانی فراروی تمدنهای گذشته، مسئلهی مهاجرت بوده است (امامی، 1380: 148)؛ همانگونه که شکلگیری تمدنها در موارد متعددی، پیامد مهاجرت محسوب میشود. البته این شکل از مهاجرت را بیشتر باید تهاجم دانست؛ تهاجمی که در ادامه، شکل مهاجرت به خود میگیرد. حملهی مغولان نمونهیی از این امر میباشد (ولایتی، 1384: 1/39).
آبراه خلیج فارس تنها یک دریای کم عمق و حاشیهی کوچکی از اقیانوس هند و بازماندهیی از یک گودال بزرگ که هستهی اولیه پیدایش آن متعلق به 35 میلیون سال قبل میباشد نیست (سازمان جغرافیای نیروهای مسلح، 1387: 3-6). این آبراه، جزایر و بنادر، کنارهها و کرانههایش، یک کانون مهم تمدنی و زیستی است که برغم شرایط نامطلوب اقلیمی و جغرافیایی برخی قسمتهایش، از مراکز اصلی مهاجرت- عموماً مهاجرپذیر- بوده و میباشد. بررسیهای جمعیتی در بازهی زمانی 1335 تا 1375 ایران نشان میدهد که سه استان هممرز با این دریا یعنی خوزستان، بوشهر و هرمزگان بترتیب در جایگاه دوم، سوم و ششم از نظر مهاجرپذیری در میان استانهای ایران بودهاند (مؤمنی، 1386: 50). این آمار یعنی اینکه خلیجفارس همچنان یک کانون مهاجرپذیر است و توجه به این ویژگی برای بررسی و تحلیل تحولات این منطقه ضروری است.
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که خلیجفارس از دوران باستان، مسکن و مأوای اقوام متعدد بوده و پیوسته در مسیر مهاجرت، دریانوردی و فعالیتهای نظامی قرار داشته است. در آن روزگار، اگرچه انگیزههای مهاجرت، متفاوت بوده و بالتبع، نتایج و اثرات متفاوتی هم داشته است، لیکن:
1. خلیج فارس و پیرامون آن از مهمترین کانونهای مهاجرپذیر بوده است.
2. عمدهی مهاجرتها در این دوره، داخلی بوده است. بعبارت دیگر، مهاجرت از سواحل به سواحل، از سواحل به جزایر بالعکس و در مواردی نیز از پس کرانهها به کنارهها. ناگفته نماند که گزارشهایی از مهاجرت اجباری از منظقهی خلیجفارس به بیرون از این حوزه وجود دارد که توجه به آنها نیز ضرورت دارد. برای نمونه، گفته شده که بر اثر رفتار خشن و نامناسب عیلامیها که حوزهی قلمرو آنها به کنارههای خلیجفارس نیز میرسید، بسیاری از مردم سواحل و کنارههای خلیجفارس مهاجرت نموده و به طرف شام رفتند (پیرنیا، 1355 :23).
3. بیشتر مهاجرتها از نظر جهت حرکت، مهاجرتهای جنوب به شمال بوده است.
4. شرایط و اقتضائات جهانی و منطقهیی، مهاجرت خارجی را ایجاد نمیکرده است، از اینرو با اندکی تسامح میتوان گفت این حوزه، جاذبهی زیادی برای جذب مهاجر از خارج نداشته است. به همین دلیل، شاید بتوان گفت تحولات خلیجفارس در این مقطع، پیوندی با مهاجرت خارجی نداشته و تحولات آن متأثر از مهاجرتهای داخلی بوده است.
5. این موج مهاجرت، تأثیرات مهمی در شرایط فرهنگی و انتقال دستاوردهای تمدنی و نیز رونق اقتصادی این حوزه داشته است. به همین دلیل میتوان گفت حوزهی تمدنی خلیجفارس که از نوع «تمدنهای آبی» بوده را باید متأثر از تبادلهای ناشی از این مهاجرتها محسوب کرد.
در این دوره از تاریخ تحولات خلیجفارس، مهاجرت و اسکان قبایل عرب پیرامون این آبراه بویژه در سواحل آن مشهودتر است. در این راستا، بزرگترین تحول اجتماعی این آبراه، در قرن اول هجری و با جابجایی گسترده و بیشمار قبایل عرب از شبهجزیرهی عربستان به سمت سواحل شمالی این دریا و اسکان انها در پهنهی گستردهیی از سواحل آن رخ داد و تا قرن بعد نیز ادامه یافت؛ بگونهیی که نوار ساحلی حد فاصل میناب تا آبادان، محل سکونت قبایل عرب بود (وثوقی، 1384: 98-99). از مصادیق بارز این موج مهاجرت میتوان به مهاجرت شاخههایی از قبیلهی ازد اشاره کرد که از تهامهی یمن به کنارههای خلیجفارس و دریای عمان مهاجرت نمودند (منتظرالقائم، 1384: 1/362).
این ویژگی خلیجفارس را از ترکیب نژادی جمعیت پیرامون آن نیز میتوان دریافت نمود. براساس نظرات پژوهشگران و نژادشناسان، جمعیت کشورهای منطقهی خلیجفارس جزو گروههای نژادی قفقازی یا سفید محسوب میشوند؛ اگر چه قسمت قابل توجهی از جمعیت این منطقه در اثر حوادث و تحولات تاریخی، مهاجرتها و هجومها با نژادهای مختلف ترکیب شده و امروزه با تنوع نژادی در این منطقه روبرو هستیم (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1387 :41). این مسئله در تاریخ خلیجفارس یک امر پیوسته است؛ اگر چه در ادواری از تاریخ تحولات این دریا، موضوع مهاجرت را باید اصلیترین عامل دانست و عصر استعمار، مشخصترین این دوران می باشد.
تحولات جهانی بویژه تغییرات سیاسی و اقتصادی و مسائل دینی و فرهنگی در اروپا و غرب آسیا در قرن پانزدهم میلادی/ نهم هجری قمری باعث شد تا اندیشهی راهیابی به سرزمینهای دارندهی منابع اولیهی حیات در آن دوران، از مسیرهایی جدید برای اروپاییان شکل گیرد. این رقابت روزافزونی که در ذات پدیدهی استعمار وجود دارد، همراه با سازوکارهای تقویتکنندهی حضور استعمارگران، عوامل اصلی موج جدید مهاجرت را به خلیجفارس به همراه داشت. پرتغالیها به عنوان اولین اروپاییان پاگذاشته به قلمرو آبی- خاکی خلیجفارس در اواخر قرن پانزدهم میلادی/ دهم هجری قمری تأثیر بسزایی در تحولات سیاسی - اقتصادی این منطقه داشتند (وثوقی، الف، 1390: 1). این مسئله اگر چه از زوایای مختلفی قابل بررسی است، لیکن از انجا که زیربنای همهی مسائل منطقه بعد از این رخداد، متأثر از پدیدهی اجتماعی مهاجرت است، در ادامه، با رویکرد به این موضوع، تحولات این آبراه مورد بررسی قرار میگیرد.
بررسی مهاجرت اقوام به خلیجفارس در عصر استعمار (1945-1501.م)
تحولات اروپا در نیمهی دوم قرن پانزدهم میلادی/ نهم هجری قمری، تمام ابعاد زندگی آنها را تحت تأثیر قرار داد. این تحولات، دوره جدیدی را در تاریخ این قاره- و البته جهان- بوجود آورد که از آن با عنوان دورهی تجدید حیات علمی- «رنسانس»- یاد میشود. فراهم شدن زمینه برای کشفیات و اختراعات همراه با مسائل دیگری همچون میل به کسب سود زیاد از تجارت با شرق و تسلط بر آنجا و میل به جهانگردی، اروپاییان را تشویق به یافتن راههای جدید و برقراری ارتباط با مراکز تولید و تجارت آن زمان نمود. این موضوع موجب شد تا پس از راهیابی دولتهای اروپایی به نواحی و مناطق دیگر، بنیان امپراطوریهای استعماری گذاشته شود که پرتغال، اسپانیا، فرانسه و هلند پیش ار دیگران و موفقتر عمل کردند (الهی، 1386: 199-200). راهیابی پرتغالیها به خلیجفارس و بتدریج سایر اروپاییان، دستاوردهایی برای آنها به همراه داشت که میتوانست ارضاکنندهی تمامی احساسات مذهبی، اقتصادی و تمایلات جاهطلبانه و غریزهیی فردی و هوسبازانهی قدرتمندان اروپایی باشد (وثوقی، الف، 1390: 23). اگرچه اروپاییان با استفاده از سلاح گرم و ناوهای بزرگ خود میتوانستند به این منطقه دست یابند، اما تلاش کردند با استفاده از پدیدهی مهاجرت و اسکان دادن به مهاجرین، انتقال و جابجایی اقوام در این منطقه و مدیریت نمودن این پدیدهی بنفع خویش، اقدامی اساسی و ریشهدار نمایند.همانگونه که پیش از این بیان شد، خلیج فارس از روزگار باستان، کانون مهاجرت و رفت و آمدها بود، اما پدیدهی مهاجرت در عصر استعمار در سطحی گسترده و وسیع و در نتیجه با آثار و یپامدهای زیادتری نسبت به قبل صورت پذیرفت. در واقع از زمانی که کنترل اقیانوس هند و خلیج فارس کمکم از دست دولتها و حکومتهای ساحلی این دریا خارج و تحت تسلط قدرتهای بزرگ اروپایی درآمد و کشتیهای آنها، حجم بالایی از تردد را در این آبراه پیدا نمودند، مسئلهی مهاجرت را باید مهمترین تحول اجتماعی مؤثر در این منطقه محسوب کرد (گنجی دوست، 1369: 474). بر این اساس، اگرچه مهمترین تحول اجتماعی مستمر و بدون انقطاع در تاریخ خلیجفارس، مهاجرت و جابجایی اقوام و گروههای جمعیتی است و تاریخ تحولات خلیجفارس و نواحی مجاور آن به مسئلهی مهاجرت گروهی جمعیتهای انسانی و جابجایی آنان بستگی تام و تمام دارد و تغییرات گسترده در ترکیب جمعیتی و تحولات این منطقه عملاً نتیجهی مهاجرتهای بزرگ دو سوی سواحل آن است (وثوقی، ب، 1390: 82)، اما در عصر استعمار، این نوع از مهاجرت و سایر انواع آن متأثر از مسئلهی استعمار بوده است. در این دورهی زمانی که تا پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945. م و اصطلاحاً پایان «عصر استعمار قدیم» ادامه یافت، عوامل مهم و مؤثری در شکلدهی به مهاجرت نقش داشت که عبارتند از :
- عوامل تاریخی و فرهنگی
- عوامل سیاسی- نظامی
- عوامل اقتصادی- تجاری
- عوامل ناشی از فعالیتهای استعماری
یک نکتهی اساسی در بررسی عوامل فوق، این است که اگرچه سه دستهی اول از این مجموعه از پیش از آغاز عصر استعمار نیز وجود داشت و از عوامل مهم مهاجرت اقوام پیرامون خلیجفارس محسوب میشدند، اما متأسفانه با حضور دولتهای استعماری در منطقه، حتی این عوامل از پیش موجود نیز در اختیار آنها قرار گرفت. بررسی تحولات سیاسی - نظامی، اقتصادی و تجاری و تاریخی و فرهنگی خلیجفارس نشان میدهد که این منطقه از اولین حضور پرتغالیها به فرماندهی آلبوکرک در خلیجفارس و ایجاد « متصرفات پرتگال» (سدیدالسلطنه بندر عباسی، 1363: 2/262) در این آبراه تا پایان عصر استعمار، مستقیم و غیرمستقیم از پدیدهی استعمار تأثیر پذیرفته است. نکتهی مهمتر این است که تمام معضلات و مشکلات فعلی خلیجفارس و تعارضات ساختاری که در منطقه دیده میشود و برغم گذشت بیش از نیم قرن از پایان عصر استعمار کهن، متأثر از عملکرد استعمار در روزگار پیشین است.
مهاجرت در این دوره از تاریخ خلیجفارس از نظر مبدأ مهاجرت به دو دسته مهاجرت داخلی و خارجی تقسیم میشود. متأسفانه حضور دولتهای استعمارگر اروپایی در خلیجفارس حتی بر مهاجرتهای داخلی در این منطقه نیز تأثیر گذاشت. مهاجرت اعرابی همچون عتوبیها، آل کعب، آل مذکور، آلحرم، قواسم و نیز اعراب هوله (که شاخههای متعددی دارند) از نوع مهاجرتهای داخلی و مهاجرت آسیاییهای جنوبی و جنوب شرقی و آفریقاییهاو اروپاییها و آمریکاییها از نوع مهاجرت خارجی به خلیجفارس در این مقطع میباشد.
این نوع مهاجرتها که عموماً مهاجرت شمال به جنوب و جنوب به شمال خلیجفارس را شامل میشود (وثوقی، ب، 1390: 82)، در این دوره با انگیزههای متأثر از خواست دولتها و کمپانیهای اروپایی حاضر در خلیجفارس شکل گرفته است. مهاجرتهای داخلی در حوزهی خلیجفارس در این دوره، دامنه وسیعتری نیز به خود گرفت؛ بگونهیی که ساکنین پسکرانهها به سمت کنارهها و جزایر مهاجرت کرده، سکونتگاههای قبلی را هدف قرار داده، ترکیب قومی و جمعیتی جدیدی در بافت قدیمی مناطق ایجاد کردند و یا سکونتگاههای جدیدی را برای خود برگزیدند. این مسئله بویژه در قرن بیستم و با اکتشاف نفت بسیار مشهود است. تغییرات عمده رشد کمی جمعیت مناطقی در اطراف این دریا، متأثر از کشف نفت، توسعهی صنایع وابسته به آن، سرمایهگذاریها و رونق بازرگانی و تجاری منطقه میباشد که موجبات جلب مهاجرت داخلی را فراهم نموده است (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1387: 42). به همین دلیل، موضوع فعالیتهای اقتصادی بویژه کسب و کارف عامل مهمی در مهاجرت در این دوره میباشد. بخشی از این دست از مهاجرتها در خلیجفارس نیز نتیجهی اقدامات اشغالگرانهیی بود که استعمارگران در منطقه داشتند و اشغال جزایر و بنادر و تأسیس مراکز سکونتی و تجار و چپاول توأم با بیرحمی و جنایت نسبت به ساکنین این مناطق از یکسو و تلاش اقوام و قبایل ساکن پیرامون این آبراه برای تداوم حضور در صفحهی شطرنج منطقه و یا به قصد بدست آوردن موفقیتهای جدید، تنها بخشی از نتایج مؤثر اقدامات استعمارگران در توسعهی مهاجرت داخلی منطقهی خلیجفارس محسوب میشود. اشغال بنادر شمالی خلیجفارس و توسعهی بازرگانی با مناطق داخل ایران (روشندل و سیفزاده، 1382: 155) از عوامل اصلی تحرکهای جمعیتی در قالب مهاجرت از منطقهی خلیجفارس در این دوره میباشد.
بررسی جریان مهاجرت در دورهی استعمار نشان میدهد که این دوره چهارصد ساله را از نظر مهاجرت و مسائل پیرامون آن در حوزهی خلیجفارس، میتوان به سه مرحله تقسیم کرد که عبارتند از:
- مرحلهی اول: 1798-1505 .م؛ مهاجرتهای متأثر از حضور و رقابت دولتهای بزرگ
- مرحلهی دوم: 1914-1798. م؛ مهاجرتهای متأثر از سیاست مطلقگرایی انگلیس در این آبراه
- مرحلهی سوم: 1945-1914.م؛ مهاجرتهای متأثر از نفت
مهاجرت در خلیجفارس در عصر استعمار با تصمیم امانوئل، پادشاه پرتغال، با از بین بردن سیادت تجاری مسلمانان در شرق، عملاً آغاز شد و تا انتخاب مهدی علی خان بهادر جنگ به عنوان نمایندهی مقیم انگلیس در بوشهر به پایان رسید (الهی، 1386: 201؛ وثوقی، 1384: 381). از ویژگیهای شاخص این مقطع میتوان به تأثیرپذیری تحولات خلیجفارس از مسائل اروپا و پیوند تحولات این منطقه با یکدیگر، تبدیل شدن خلیجفارس به میدان رقابت قدرتهای بزرگ و در نتیجه تغییرهای متعدد و پی در پی کانونهای تجاری و قدرتهای تجاری و مهمتر از همه، شکلگیری مهاجرت در قالب قبایل اشاره کرد. به همین دلیل، رؤسای قبایل و طوایف از قدرت زیادی برخوردار بودند و نقش مهمی در تحولات منطقه ایجاد نمودند. همین مسئله که بخش عمدهی آن ناشی از قبایل مهاجری بود که در کنارهها و جزایر منطقه ساکن شده بودند را میتوان ویژگی مهمی برای تبیین تحولات خلیجفارس ناشی از مهاجرت دانست. نکتهی قابل توجه این است که انگیزهی اصلی مهاجرتهای خارجی در این مقطع، عموماً حاکمیتی است. خواست کمپانیها و دولتها موجب اصلی شکلگیری مهاجرتهای خارجی در این مقطع بوده است؛ همانگونه که بهرهمندی از شرایط جدید اقتصاد دریایی، انگیزهی مهم مهاجرتهای داخلی این دوره محسوب میشود.
دومین مرحله از مهاجرتها در خلیجفارس در عصر استعمار که دوران طلایی برای انگلیسها محسوب میشود، تحقق اهداف اولیه انگلیسیها در آغاز ورودشان به خلیجفارس است. آنها اگرچه از زمان شاه عباس اول و با قصد خالی کردن خلیجفارس از وجود همهی رقبا و نیز پاک کردن این آبراه از راهزنیهای دزدان دریایی به این آبراه وارد شدند (نشأت، 1344: 185)، لیکن از زمان داشتن نمایندهی مقیم در بوشهر به این مهم دست یافتند. فعالیت بیش از یک قرن آنها در مقابله با سایر رقبا و تفوق در این راه، توأم با ضعف و گرفتاریهای داخلی رقیبان، عملاً دست انگلیس را برای تنها دولت فعال و قدرتمند خارجی در خلیجفارس - یعنی انگلیس- بازگذاشت. از اینرو همهی مسائل خلیجفارس در این مقطع تاریخی با مطلقگرایی انگلیسها پیوند خورده است. نکتهی مهم این است که انگلیسیها برای دستیابی به بالاترین حد انتظار از حضورشان در خلیجفارس، کنترل و مدیریت دقیقی حتی بر مسئلهی مهاجرتها داشتند؛ اگرچه بررسی تفصیلی حوادث خلیجفارس در این مقطع، خارح از موضوع نوشتار حاضر است، لیکن توجه به ابعاد استفادهی انگلیسیها از ابزار مهاجرت برای مدیریت تغییر و تحولات خلیجفارس در این مقطع ضرورت دارد. مهمترین این ابعاد عبارتند از:
1. تلاش برای هویتبخشی به ساکنان پیرامون این آبراه که عمدتاً نیز مهاجر بودند.
2. اعمال سرپرستی و کدخداگری بین مهاجرین ساکن در کنارههای خلیجفارس (وثوقی، 1384: 425).
3. وارد کردن مهاجرین خارج از حوزهی خلیجفارس به کنارهها و جزایر این آبراه و استفادههای متعدد از آنها حتی در امور نظامی.
4. کنترل همهی مسائل این آبراه از تجارت و رفت و آمد گرفته تا امور فرهنگی و اجتماعی. نمونهی شاخصی از این موضوع را در تجارت برده و کنترلهای صورت گرفته از کشتیها میتوان دید. آنها با عنوان «مدافعین حقوق بشر» خود را مجاز میدانستند تا کشتیها را مورد تفتیش قرار دهند (مدنی، بیتا: 312-1/313).
مسائل فوق بویژه در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، تأثیرات شگرفی بر خلیجفارس و کانونهای جمعیتی و اقتصادی آن بر جای گذاشت که حتی تا پایان عصر استعمار نیز این تأثیرات ماندگاری دارند. اساساً بنیانگذاری کشورهای عربی حوزهی جنوبی خلیجفارس که همگی متشکل از مهاجرینی بودند که به این منطقه آمده بودند، در همین دوران شکل گرفت. ترکیب ناهمگون جمعیت ساکنان این کشورها شاهد صادقی است که هویت مهاجرنشینی این مناطق را تأیید مینماید. از دیگر اتفاقات مهم این دوره، شکلگیری مهاجرت شمال به جنوب در خلیجفارس بود. نکتهی قابل توجه در این دوره و موج جدید مهاجرت آن است که علاوه بر مشکلات داخلی که موجب این مهاجرت شد، عملکرد مأموران انگلیسی در این مناطق نیز از عوامل اصلی این مهاجرتها بود (نورائی و قنبرینژاد، 1391: 215-216).
اواخز این دوره بویژه از سه دههی پایانی قرن نوزدهم تا شروع جنگ اول جهانی، بدلیل رقابت روسیه، آلمان و حتی بلژیک با انگلستان در این آبراه تغییرات هر چند محدودی در ترکیب و نسبت مهاجرین صورت پذیرفت و مهاجرین جدیدی به منطقه اضافه شدند که برغم تعداد کم آنها، از تأثیرات ایشان نمیتوان چشم فروبست. فعالیت آلمانیها در میان مهاجرین ساکن در کنارهی شمالی خلیجفارس، نمونهی مشخصی از این مسائل میباشد. پیدایش نفت و تأثیری که این مادهی حیاتی بر زندکی مردم پیدا کرد، از دلایل مهم تغییراتی بود که اواخر این دوره در حال شکلگیری بود. با وجود این، جنگ جهانی اول تا حدود زیادی این وضعیت را تغییر داد؛ اگر چه انگلیسیها در مواضع خود در این آبراه هیچگاه حاضر به عقبنشینی نبودند.
سومین مرحله تاریخ تحولات خلیجفارس در عصر استعمار، حدفاصل بین جنگ اول و پایان جنگ دوم جهانی است که به پایان استعمار قدیم نیز معرفی میشود. انچه به مسائل مهاجرت در این مقطع مهم تاریخی مربوط میگردد، اینکه اگرچه موقعیت انگلستان در خلیجفارس در این سالها بسیار قویتر از دورهی قبل از جنگ بود و دولتهای تحتالحمایهی خود را در مهاجرنشینهای کنارههای جنوبی خلیجفارس ایجاد نمود و یا حکومتهای منطقهیی مانند شیخ خزعل را برپا کرد و... (الهی، 1386: 250) اما در یک برآورد کلی، مسئلهی مهاجرتها در خلیجفارس با نفت پیوند خورده. مهاجرت برای مدیریت منابع نفتی، استخراج نفت، حمل و نقل آن و همهی آنچه پیرامون نفت ممکن است ضرورت پیدا کند، موجب شکلگیری مهاجرتهای وابسته به نفت که عمدتاً هم مهاجرت خارجی بود، در این دورهی تاریخی شد. البته انواع مهاجرتهای دیگر از جمله مهاجرت اجباری، مهاجرت سیاسی و ... نیز در این مقطع رخ داده است. لیکن شاخص اصلی مهاجرها، وابسته به نفت میباشد. این موضوع تا پایان جنگ جهانی دوم، تحولات منطقهی خلیجفارس را مدیریت نمود و برای روزگار بعد از این دوره نیز پایدار ماند.
بررسی دقیق مهاجرت و جابجایی اقوم در خلیجفارس در فاصلهی زمانی 1505 تا 1945. م نشان میدهد که مسائل تاریخی و فرهنگی، سیاسی و نظامی، اقتصادی و تجاری و مسائل متأثر از فعالیتهای استعماری، مهمترین و از اولویتهای اصلی در عوامل شکلگیری مهاجرت بودهاند. اما انگیزههای مهاجرت از مسائل شخصی و خانوادگی تا اقتصادی و معیشتی و اجباری و حاکمیتی و مأموریتی را شامل میشود. موج عظیم مهاجرت در این بازهی زمانی، پیامدهای مثبت و منفی را برای منطقه داشت که بسیاری از آنها همچنان باقی مانده و فرصت و تهدیدهای منطقه محسوب میشوند. از مهمترین پیامدهای مثبت مهاجرین در دورهی مورد پژوهش میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- رونق حیات اجتماعی و فعالیتهای جمعی با ایجاد نوعی هویت مشترک و شکلگیری واحد اجتماعی - انسانی جدید
- برقراری پیوندهای مشترک فرهنگی بین ساکنین منطقه بویژه در زمینهی زبان و گویش، آداب و رسوم و خویشاوندی
- ورود و ماندگاری و تأثیرگذاری گروههای مختلف قومی به صفحهی معادلات این حوزه، بویژه از میان ساکنین مناطق کرانهیی این حوزه
- رشد و رونق فعالیتهای اقتصادی و تجاری و حاصه رونق دریانوردی
- آبادسازی و رونق جزایر و بنادر و کنارههای این دریا و تبدیل شدن این آبراه به یکی از مهمترین آبراههای جهانی
- تشکیل دولت- ملتهای جدید در منطقه
- ایجاد همگرایی فرهنگی- اقتصادی در منطقه
- مسائل فوق، متأسفانه در مواردی پیامدهای نامطلوبی هم داشته و روی دیگر این سکّه را به نمایش گذاشته است. از مهمترین پیامدهای منفی مهاجرت در خلیجفارس در فاصلهی زمانی 1501 تا 1945.م میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ایجاد چندگانگی فرهنگی- بعضاً خرده فرهنگی- که عامل اختلاف دائمی در این منطقه شده است.
- فراهم شدن زمینه برای ماندگاری استعمارگران و دولتهای خارجی در منطقه و تأثیرگذاری آنها بر تحولات این منطقه
- افزایش بیرویه و کنترل نشدهی جمعیت منطقه بدون لحاظ نمودن ضرورتها و بایستهها و حقوق شهروندی و مهاجرین
- رشد کاذب و کاریکاتوری و تک محصولی اقتصاد منطقه
- آسیبپذیر شدن فرهنگ بومی- دینی منطقه و فراهم نشدن زمینه برای رشد عقاید دینی ناهمسو با بافت و سابقهی دینی منطقه
- پیدایش زمینههای اختلاف سیاسی - نظامی بین دولتهای منطقه و رقابت پیوستهی بین آنها
مهاجرت و مسائل متأثر از آن به عنوان عاملی در واگراییهای منطقهیی
این پیامدها- مثبت و منفی- آنچنان محکم و ریشهدار بوده که پس از فروپاشی استعمار قدیم و از بین رفتن ساختارهای سنتی نظامهای حاکمیتی، همچنان در منطقه باقی مانده است. به همین دلیل، حوزهی خلیجفارس همچنان با تعارضات ساختاری مهمی از جمله کانونهای بحرانساز که سنتی با ایدئولوژیک هستند، اختلافات ساختاری و عوامی بیثباتی ناشی از ساختار داخلی کشورهای منطقه روبروست (روشندل و سیفزاده، 1382: فصل دوم و سوم). نکتهی بارز این است که در تمامی تعارضات فوق، موضع مهاجرت و مهاجرین کاملاً مشهود میباشد، از اینرو ضرورت اصلی برای ایجاد زمینههای همگرایی در منطقهی خلیجفارس، توجه به این موضوع است.
نتیجهگیری
بررسی بعمل آمده در موضوع مهاجرت در خلیجفارس در فاصلهی زمانی 1501 تا 1945.م نشان داد که مهاجرت اقوام در این دوره، تابع مشخصی از مسائل جهانی بویژه موضوع استعمار به اشکال و صورتهای مختلف آن است. از اینرو برغم انکه اغلب مهاجرت یک جریان تحولآفرین محسوب میشود. لیکن آنچه در منطقه رخ داد، موجب تغییرات اجتماعی شده لیکن تحولی به همرتاه نداشته است؛ اگرچه فرصتها و تهدیدهایی به همراه داشته است، اما آنچه در راستای پیوندهای مشترک در حوزهی خلیجفارس و مرتبط با مسئلهی مهاجرت باید در نظر گرفت، این است که در هر حال، مهاجرت در حوزهی خلیجفارس، فرصت مناسی برای شکلدهی به یک جریان اجتماعی- فرهنگی اثرگذار را فراهم نموده است. این فرصت را هر ایدئولوژی و مکتب و جریانی میتواند در دست گیرد و از آن به نفع خود استفاده کند، از اینرو غالبترین جریان یعنی اسلامگرایی حاکم در منطقه، زمینهی مناسب برای استفاده از این فرصت در جهت ایجاد همگرایی بیشتر در منطقه با تأکید بر پیوندهای مشترک تاریخی و فرهنگی است که نباید آن را از نظر دور داشت.نمایش منبع ها:
کتاب
- الهی، همایون؛ خلیجفارس و مسائل آن، تهران: قومس، چ9، 1386.
- امامی، محمدعلی؛ عوامل تأثیرگذار داخلی در خلیجفارس، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، 1380.
- پیرنیا، حسن؛ تاریخ ایران قدیم، تهران: انتشارات خیام، 1355.
-تودارو، مایکل؛ مهاجرت داخلی در کشورهای در حال توسعه، ترجمهی مصطفی سرمدی و پروین رئیسی فرد، بیجا: انشتارات دفتر بینالمللی کار، 1367.
- روشندل، جلیل؛ سیفزاده، سید حسین؛ تعارضات ساختاری در منطقهی خلیجفارس (داخلی، منطقهیی و بینالمللی)، تهران: مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک، 1382.
- روشه، گی؛ تغییرات اجتماعی، ترجمهی منصور وثوقی، تهران: نشر نی، چ 12، 1380.
- سازمان جغرافیای نیروهای مسلح، ژئوپلیتیک منطقهی خلیجفارس با تأکید بر شیعیان، تهران: سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1387.
- سدیدالسلطنه بندرعباسی، محمدعلیخان؛ بندرعباس و خلیجفارس، تصحیح احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، ج2، 1363.
- مدنی، سید جلالالدین؛ تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، قم: انشتارات اسلامی، ج1، بیتا.
- مؤمنی، مهدی؛ جغرافیای انسانی ایران، نجفآباد: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد، 1386.
- نشأت، صادق؛ تاریخ سیاسی خلیجفارس، تهران: کانون کتاب، 1344.
- وثوقی، محمدباقر؛ تاریخ خلیجفارس و ممالک همجوار، تهران: انتشارات سمت، 1384.
- ـــــ (الف)؛ پرتغالیها در خلیجفارس، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، 1390.
- ولایتی، علیاکبر؛ پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران: وزارت امور خارجه، ج1، 1384.
مقاله
- گنجی دوست، محمد؛ «بررسی مسئلهی مهاجرت و نیروی کار در خلیجفارس»، محموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیجفارس، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، 1369.
- منتظرالقائم، اصغر؛ «روابط رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با سواحل خلیجفارس و یمن»، مجموعه مقالات همایش بینالمللی خلیجفارس در گسترهی تاریخ، اصفهان: دانشگاه اصفهان، ج1، 1384.
- نورائی، مرتضی؛ قنبری نژاد، زینب؛ «بررسی علل مهاجرت ساکنین سواحل شمالی خلیجفارس به سواحل جنوبی آن در اواخر حکومت قاجار و پهلوی اول»، مجموعه مقالات نوزدهمین همایش بینالمللی خلیجفارس، تهران: وزارت امور خارجه، 1391.
- وثوقی، محمدباقر (ب)؛ «نخستین موج مهاجرت جنوب به شمال در خلیجفارس و نواحی مجاور آن»، مجلهی پژوهشهای ایرانشناسی، س1، ش1، تهران، 1390.
فصلنامه تخصصی مطالعات خلیجفارس، شمارهی استاندار بینالمللی 0220-2383، سال دوم، شمارهی اول (پیاپی 5)، بهار 1395.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}